مادر برخیز
غزال  عثمانی غزال عثمانی

مادر نه صرف یک کلمه یا تصویر پاک و بی آلایش است که  آنرا همچو تندیس یا تمثال   بی همتا  ولی بیجان  و بی روح  در حاشیۀ  مطلائی در بهترین  گوشۀ دالان و یا  سالون  پذیرائی  قرار داد،  از دیدن  آن  لذت برد و آنرا به زعم خودتعبیر، تفسیر و توصیف کرد.

مادر واقعیتیست زنده و قابل لمس؛ موجودیست که  زندگی بشر، زندگی تو ومن بی او هیچ است. اگر جهانکشائی  بود،  اگر دانشمندی،  فرهنگی ای،  نابغه ای، کارگر و  کارفرمائی، رعیت  و اربابی  بود و هست  و حتی عیسی  روح الله از مادری ـ از  زنی  زاده  شده.  تاریخ  بشر،  شناخت  خدا  و کائناتش؛  برشماری کارنامه ها و حرکت موزون وناموزون مادر و فرزندان اوست.

ادبیات بشر نمونه  های  بیشماری  از نقش و تأثیر مادر را  در تکامل  و تکوین شخصیت فردی و عمومی  رهروان  و رهبران  جنبش ها و نبردهای  تاریخساز رقم زده است. گویند اسکندر  کبیر تمام  پیروزیهایش را مدیون  مادر دانشمندش بوده و شکست هایش را در نتیجۀ  غرور و خودخواهی مردانه  اش کمائی کرده است. همچنان گویند حضرت امام حسین در زمان رحلت از دنیا، تنها ازمادرش

اجازۀ ترک وصلت را گرفت:

"شیری که دادی در بغل مادر حلالم کن

ترک وصالم کن، مرده خیالم کن"

                                           و جام شهادت نوشید.

فرآورده های علمی و پژوهشی باستانی و معاصر میرساند که شخصیت، کرکترو "من" انسان از رحم مادر و نوسانات مزاجی و روحی او و بطور متوسط الی سنین  شش سالگی  یعنی در گهواره  و آغوش  مادر، سنگ  بنائی  میشود.  علم روانشناسی معاصر می آموزاند  که همین وابستگی طفل  به  مادر و همراهی و هم آوائی همیشگی  مادر با  طفلش،  در نهایت مادر را به جزئی  از کل  کودک و خدمتگذار او  مبدل  میسازد.  و اگر  کودک با همان جهالت  طفلی رشد کند و خلای مغزی و فکری اشرا زیور علم و  دانش  بشری  روشنگری  ننماید، از او یک هیولای جاهل بار می آید که  مادر را و زن را همچنان  بمثابۀ کنیز و برده اش تلقی کرده، برخورد و عمل خود را مطابق آن عیار می سازد. طبعاً  کودک دختررا بنا  به عوامل  ژنتیک و روانی  او،  چون  خود  زن  و مادرفردا است، نمیتوان ازین امر مستثنی نساخت.

حق  گفته  اند  که  بشر  زمانی  آزاد  خواهد  بود  که  مادرـ که  زن  آزاد باشد.

دموکراسی زمانی اعاده میگردد که زن نه تنها  به  مفهوم  کلمه  بلکه  در معنی مطابق  به  کلیه  قوانین  مدنی و قضائی  برابری  کامل با مرد داشته باشد. زیرا مادر و زن از یک  جانب  در وجود  مرد و از جانب  دیگر در واقعیت و "من"خودش بحیث نیمی از اجتماع در روند پیشرفت و تکامل جامعۀ بشری و انسانی نقش  تعین  کننده  دارد.  مرد "آزاد"  که خود آزادی انسان دیگری را سلب کند، آزاد نیست. آزادی آن نیست که هر آنچه  میتوانی انجام  دهی،  اجرا کنی؛  بلکه آزادی آنست  که  هر آنچه  نباید بکنی و هر آنچه  باعث آزار و اذیت  دیگران و محیت زیست میشود، از اجرای آن داوطلبانه صرفنظر نمائی.

دریغ و درد که در جوامع عقبماندۀ قرون وسطائی درسایۀ جهالت و بی فرهنگی مطلق، گاه تحت نام مذهب و گاه عنعنه و سنت،  مادر و زن که موجود  از همه نزدیکتر است، آماج بی لطفی  عموم  و  بی رحمی و  بی عدالتی  میگردد.  بشر جاهل دیروز، کلیسای قرون وسطائی غرب،  دموکراسی مبتذل غربی پس ازآن وجامعۀ عقبماندۀ شرق امروز زن و مادر را  بمثابۀ آله و افزار خشن مرد مورد تمسخر قرارداده، مرد اورا برده وار بهره کشی  کرده  و مایۀ   بدبختی  انسانش شناخته است. گاهی اورا  زنده به  گور کرده،  گاهی به آتش  کشیده  و گاهی هم حیوان گونه در چهاردیواری  خانه بدون داشتن  کوچکترین  حق بشری محبوس  نموده  بغرض ارضای امیال و خواهشات شهوانی  و شیطانی خود مورد استفاده  و تجاوز قرار داده است.

اگر با سائرین کاری نداشته باشیم  ومحدود  فرزندان آگاه مادر را از ردیف سوا سازیم،  خنده آور  است  که  امروز در جامعۀ  عقبماندۀ  افغانی و تحت  شرایط  سیستم حاکم بر کشور، عقبگرا ترین عناصر و نیرو ها،  با وصف آنهمه قباحت و بی حرمتی نیز سالی یکروز از مقام مادر و جایگاه زن ستایش میکنند،  نوحه میسرایند و با درد او تمساح وار مینالند.

با آواز بلند و رسا میگویم که،  زن ـ مادر  نه به همنوحه  بلکه به  همنوعی،  به همسنگری، به همراهی، به مردی نیاز دارد که اورا در راه آزادی زن که آزادی انسان و جامعه و رهائی خدا از چنگ جلادان و درندگانی که نعوذ باالله   جایگاه خدا را دزدیده اند و او را و  هر چیز خوب  را به  زنجیر بی ننگی، بی غیرتی، بی عدالتی، بی عفتی، حسادت و نفرت کشیده اند، همرائی نماید.

مادر و زن به آن فرزند سالمش نیاز دارد  که  او را در اذای آغوش پر  مهرش، در اذای شیر پاکش نه به عنوان  رهنما،  سمت دهنده  و رهبر؛  دلسوز،    تسلی دهنده و غم شریک،  بلکه  بمثابۀ  همراه  وهمسر و همسنگر باگوشت   و پوست و آگاهی و  وجدانش درک کند،  احساس کند و با اودر راه خورشید قدم بردارد.

سخنم با توست ای زن، ای مادر، ای خواهر من؛ بتو میگویم ای دوشیزه که فردا مادر خواهی شد، به پا خیز، بپا خیز در راه   حصول  حق و  آزادی  خویش  که آزادی خلق خدا به آن وابسته است. رستاخیز ت  نسبت   به هر انقلاب  اجتماعی دیگر در تقدم قرار دارد. بپا خیز، بیدارشو؛ از خواب  شیرین غفلت بیدارشو!!!

قبای  زندگانی  چاک  تا  کی               چوموران زیستن در خاک تاکی

به پرواز آ و شاهینی بیاموز               تلاش  دانه  در  خاشاک   تا کی

بپا خیزی تو به مفهوم برآمدن در کوچه وبازار نیست، نیم لخت کردن تن  نیست. بدعت و فساد نیست، بل آغازش در محیط  خانه است.  دربرابر  مردیکه خود را خدای دوم،  هیولا و سردار  خانه  تراشیده  و تو او را  آقای خود  پذیرفته  ای با منطق کوبنده وانسانی از حق بشری ا ت  دفاع  کن.  به او بفهمان که خدا زن را هم در مقام اشرف مخلوقات جاداده و چون او عقل و احساس اعطا فرموده است.

 

در غیر آن اگر ازخدای دیگر (خدای دوم) چشم و گوش بسته و بی  چون  وچرا اطاعت کنی،  هر میل و خواهش  ولواحمقانۀ  اورا  برده وار  و بیدریغ برآورده سازی، خودرا نه براساس اصل انسانی داوطلب  بودن،      بلکه  بر حسب رضا و رغبت او از سرتا پا بپوشانی، پس انسان خاکی ـ فرزند خودت را درمقام قدس خدا قرار داده ای. به خدا شرک آورده ای و نا آگاهانه در کمال بینوائی و ناتوانی به رضای اهریمن بی فرهنگ  زور و جهل  سرتسلیم  فرو آورده،  او را عبادت کرده ای و خود را سزاوار جهنم.

اگر اوترا تازیانه زد، باز  برخیز.  اگر او تر ااهانت کرد، به بیان نوازشگر  اما رسا وزنانه ات به دفاع از حق برخیز. واگراو گلویت را خفه کرد وتراـ وجودت را نابود ساخت، پس در راه حق و عدالت،  در راه  خدا و انسانیت  جام  شهادت نوشیده  ای.  مرگ  اسطوره ای  ات  سرمشق والهامبخش  پیکاربرحق  هزاران  هزار خواهر همسنگرت  درراه  آزادی  وعدالت  خواهد شد، نامت لرزه بر کاخ ستم وجهل افگنده و روح شفافت  به جاودانگی  خواهی پیوست.  این نوع  مرگ  بمراتب شایسته تراززندگی درخواری و   نگبت و  هردم شهید بودن  است.  اگر تو و من  هرکدام   درمحیط    کوچک    خانه  و  کار  خود؛   مردخود،   پدر و پسرخود ـ محبوب    خود را  در راه   رسیدن   به   مقام   شرف    و   مردانگی  یاری  نموده  از لوث   اهریمن  زور،  جهل،   برتری جوئی،  حسادت  و نفرت  پاک  کنیم،  انقلابی  بپا کرده ایم   که  تاریخ   آزادی انسان به  آن مباهات خواهد کرد.

بدون شک پیمودن  این  جادۀ پرسنگ و سنگلاخ  ساده  نبوده،  حوصله،  متانت و قربانی بیشمار میخواهد. اما اگر  هر زن  در هر ده وقریه  و هر شهرو قصبه مبارزۀ بی امان را از  محیط خود  و خانۀ  خود  آغاز  کند،   جنبش   خروشانی از آن  مایه  خواهد  گرفت  که  هیچ  قدرت   را  یارای مقابله  با آن نخواهد بود.

در غیر آن درجامعۀ  ما هرسازمان  ولو نیرومند  که  خود  اکثراًٌ  در تسلط مرد قراردارد،  قادرنخواهد  بود زن را و مادر را از زیر یوغ ستم قرون رها سازد.

مادرمن، تا جان در بدن دارم، همین خواهم کرد  و  به   توهمچنان  خواهم  گفت که تا دیر نشده بپا خیز، خود را بشناس،  بیاموز  و بیاموزان،  از خود و  محیط خود آغاز کن.  تو با یکدست  گهواره و با دست   دیگر  جهان  را  تکان خواهی داد.


May 9th, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي